نام بهرامعلی نام خانوادگی ارشی وضعیت تاهل نا مشخص
شهادت روزتولد (ایام هفته) شنبه روز شهادت (ایام هفته) شنبه قطعه 21
وصیت نامه بنام خداوند بخشنده مهربان بنام خدایی كه شهادت را بین مسلمین ودیعه برای نجات از جهنم و راهی برای جنت گذاشت این وصیت نامه قانونی و شرعی این جانب بهرامعلی ارشی فرزند كرمعلی ارشی می باشد و وكیل من پدرم كرمعلی ارشی می باشد و من یك قطعه زمین به مساحت 500 مترمربع دارم كه پول آن زمین عمویم حاج محمد جعفر بابری داده است و من بابت زمین مقدار 7500 رالر پول دادم و پولی هم عمویم حاج محمد جعفر به زمین داده است . چهارده هزار و پانصد تومان بود و مقدار پنج هزار و ششصد تومان خرج دیواركشی آن كرده است و چهارهزار و پانصد تومان آجر خریده كه از این مقدار پول هم 76000 رال دادند . و دیگر چند زمین نمی دانم به اسم من است یا كه به اسم زنم و یا به اسم عمویم حج محمد جعفر در آخر از خداوند پیروزی مسلمین بر كافران را می خواهم و خداوند به شما یك صبر جمیل و یك جزای خیر بدهد آمین یا رب العالمین و دیگر پدرجان مقدار 7000 رالم به دائیم عباس اصغری بدهکارم و مقدار دو هزار تومان به بانك كشاورزی بدهكارم كه موعد آن 11/10 می باشد و دیگر پدرجان اثاثیه خانه تمام شكستنی و خورده اسباب مال منصوره است و بقیه خود دانی هر كار كه صلاح تو باشد و صلاح دانی همان كار كن و تا زمانی كه منصوره محمدرضا را نگهداری كند و شوهر نكند محمدرضا پیش او باشد و احترامش را نگهدارید مبادا چیزی بگوئید كه ناراحت شود و یا آن حرف در برابر آن لایق نباشد منصوره در این وقتی كه با هم بودیم و زندگی مشتركی داشتیم زنی واقعا خوبی برای من بوده و عروس خوبی هم برای شما پدرجان و قضیه آن شب و دعوایی كه با پدر مهربانم نمودم هیچگونه به منصوره در آن تاریخ نداشته و امیدوارم كه پدر مهربانم همان طور كه تابحال گناهانم را بخشیده است این یك خطای بزرگم را هم ببخشد و پدرجان من در این راه با چشم باز و با بینش عمیق پا گذاشتم و هدفم جز یاری الله و كمك به اسلام چیز دیگری هم نیست و امیدوارم كه خدایم هم قبول كند و اما مادر عزیزم توئی كه شبها شیرم دادی و خواب شیرینت را حرام كردم برایت و چه شبهای زمستان كه شاهد بیداریت بر بالین برادرانم بودی مادر جان حتم دارم كه من هم بیشتر از آنها تو را زحمت دادم و این زحمتی هست خیلی جزئی من گفتم و زحمت هایی كه خیلی بیشتر از اینها بپایم كشیدی و یادت هست كه گفتی اگر خداوند بنده ای از بندگانش 5 دختر بدهد باید یكی را با تمام جهازیه اش بخانه یك نفرسید به رایگان عروس كند و حال خداوند بتو مادر مهربان پنج عدد پسر عطا كرده و تو هم یكی از این پسرانت را در راه هدف سیدی بزرگ خمینی عزیز كه هدفش جز تحقق بخشیدن كلمه لا اله الا الله معنایش بر جامعه بشریت است نیست و من افتخار این داشتم كه در جبهه حق علیه باطل بجنگم و اگر شهادت نصیبم شد چه بهتر كه رستگار شوم و تو مادر عزیزم برایم گریه نكن و امیدوارم كه حلالم كنی و همچنین پدر جان زحمات تو را كه با وجود فقر و فلاكتی كه در آن زمان داشتی تا زمانی كه یادم می آید 15 یا 16 ساله بودم حتما برای گوسفندان نمی گذاشتی برم و تمام خرج زندگی یك خانواده پرجمعیت مستضعف را اداره می كردی و هیچ وقت آن دستان لایه لایه شده از ضرب كار را ازیاد نمی برم حتما تا آن دنیا و بابا جان تربیت را بگردن تو پدر عزیزم هست و در پایان به برادرانم و خواهرم هر یك جدا جدا سلام گرمی دارم و امیدوارم كه مرا بخشیده باشند و ای پدر و مادر و برادران و خواهر در هر جا و هر مکان دشمنان این انقلاب زیادند مبادا برایم گریه كنید كه دشمنان اسلام شاد شوند در ماتم من شادی كنید كه دشمنان دل تیرگانند . و در پایان به همسرم منصوره عزیز یادآور می شوم كه من همسری خوب برای تو نبودم چون بعد از 2 ماه از عروسیمان تو را تنها گذاشتم رفتم جبهه كه دستان و بعد از گذشتن یك سال از اول باز آمدم در جبهه و من تو را زیاد اذیت كردم امیدوارم كه ببخشی و تنها كلمه ای كه دارم پدرجان سلاح من زمین مگذار.